عشق متین و محسن نیکسامعشق متین و محسن نیکسام، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

سام دلیر از جنس نیک

سفر

پسر گلم عیدت مبارک شکر خدا امسال من و بابایی یه گل تازه داریم که روز اول عید من و بابایی و این گل تازه به دیدزن مامانی رفتیم همه اونجا بودن و فردا هم همراه مامانی و خاله مریم و .... رفتیم شمال چندروزی نوشهر بودیم و شما با غزلی کلی بازی کردی بعد به خونه باباجون رفتیم و هوا کمی سرد بود و شما یک کمی  سرما خوردی اما خیلی لاغر شدی مامانم برات نگران شد ولی شکر خدا یک روزه خوب شدی و من هزارتا ماچت کردم   بعد دوباره اومدیم نوشهر و باخاله مریم اینها و آزاده و غزل جون اومدیم خونمون............. ...
27 ارديبهشت 1392

ورزشکار من

عروسک مامان از وقتی رفتی تو 6 ماهگی کلمه بابا و به به رو بیان کردی اما نمیدونی معنیش چیه تا اواسط 6 ماهگی که دیگه تشخیص دادی و تا عکس باباجونت رو می بینی می گی بابا و وقتی ظرف غذات رو می بینی می گی به به قربونت برم چندروزی هم هست که چند ثانیه ای می شینی و بعد لم می دی انگار خیلی خسته    می شی عسل مامانی قربونت برم .                                   عزیزم من عاشق این عکستم شبیه ورزشکارها افتادی     عاشقتم     عروسک مامان از وقتی رفتی تو 6 ماهگی کلمه بابا و به...
26 ارديبهشت 1392

اولین بهار سام

پسرم امسال سال 1392 اولین بهار توست و ما خیلی خوشحالیم که تو کوپل بامزه رو در کنارمون داریم هرسال مامان موقع سال تحویل برای همه و برای خودش دعا می کرد اما امسال تمام حواسم پیش تو بود و فقط برای تو دعا کردم . امسال مامان برعکس سالهای دیگه خیلی آماده نبودم و تنها نیم ساعت مونده بود به سال تحویل بابا اومد و شما رو برد حمام  بعد هم سه تایی بدو بدو آماده شدیم و سر سفره هفتسین نشستیم امیدوارم که سالیان سال سه تایی سالم در کنار هم باشیم . اینم اولین هفتسینی که برای شما چیده شد مامان امسال برای شما یک هفتسین سنتی چیدم که به اسمت بخوره قربونت برم. ...
26 ارديبهشت 1392

جوجه مامان

جوجه مامان 6 ماهه شد بردمش دکتر شکر خدا همه چیز نرمال بود و شروع به غذا خوردن کرده و خیلی هم دوست داره ................ مامان قربونش بره الهی     ...
8 ارديبهشت 1392

شکفتن غنچه

    خنده های عشق مامان قلبم رو به طپش می اندازه مامانی جوجه جون عاشق این خنده های قشنگتم  ...
8 ارديبهشت 1392

شیطونی

مامانی گلم از وقتی که رفتی تو 6 ماهگی خیلی باهوش تر و شیطون تر شدی نمیزاری به کارام برسم به خاطر همین میزارمت توی روروئکت تا بتونم یک کم کارام رو انجام بدم اما تا منو میبینی دستات رو بلند می کنی که بغلت کنم قربونت برم  ...
8 ارديبهشت 1392

گرما

این روزها که اواخر اسفندماهه هوا گرم شده و زمانی که لباس تنت می کنم گریه میکنی اما مامانی تا لختت می کنم خیلی خوشحال می شی و همش قل میخوری این ور اون ور ...
8 ارديبهشت 1392

فرنی

پسرم اولین غذایی که مامانی برای شما درست کردم فرنی بود خیلی هم خوشت اومد اما وقتی میخوردی خیلی تعجب میکردی ...
7 ارديبهشت 1392
1